بارمان بارمان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

برای کودکم

سفر مشهد

سلام عزیزم یه 10 روزی رفتیم مسافرت با بابایی و دوستامون خیلی خوش گذشت زیارت ، موج آبی ، شهر بازی و.......... چنتا سوغاتی هم واست خریدم که عکساشو برات میزارم اینارو هم یک روز قبل رفتن از مغازه نزدیکمغازه بابایی خریدم   ...
21 شهريور 1392

آرزو

دلم خواست باهات حرف بزنم یه عالمه حرف تو دلم هست . چند ماهه منتظرم که نشونه ای از اومدنت بهم بدی ، اما ............ کاش این ماه مهمون دلم شی . نمی دونی چطور لحظه هارو می شمرم به خودم مژده داده بودم که عیدی امسالم تویی اما بازم نیومدی خدا نخواست حتما یه حکمتی داره امسال اولین عید نوروز  خونه خودمون بود من و بابایی موقع تحویل سال نو آرزو مون اومدن تو بود از ته ته دلمون آرزو کردیم خدا تورو به ما هدیه بده اینم سفره هفت سین ...
22 مرداد 1392

دلتنگی

   خدایا   من درد می کشم تو چشمانت را ببند       برایم سخت است که بدانم می بینی و کاری نمی کنی ...
30 خرداد 1392

ایمان

در هیاهوی زندگی دریافتم ؛ چه بسیار دویدن ها که فقط پاهایم را از من گرفت در حالی که گویی ایستاده بودم ، چه بسیار غصه ها که فقط باعث سپیدی موهایم شد در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ، دریافتم کسی هست که اگر بخواهد "می شود" و اگر نخواهد "نمی شود" به همین سادگی ... کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم فقط او را می خواندم و بس ...   ...
22 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای کودکم می باشد