بارمان بارمان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

برای کودکم

نگرانی

خدایا دلم داره می ترکه نمی فهمم چرا بعضی از این دکترا فقط می خوان ادمو ازار بدن گلم دکترم هنوز از مسافرت نیومده برا همین جواب سونو بردم بهداشت نزدیک خونه تا توصیه های ایمنی و بگیرم اما همچین حالمو گرفتن که نزدیک بود پس بیفتم ماما بدون توجه به حالم گفت تا 8 هفتگی قلبشو ندیدی نمیشه گفت بارداری از کجا معلوم پوچ نباشه و خارج رحمی نباشه انگار دنیا رو سرم خراب شد چقدر عمر شادی من کوتاه بود باورم نمیشه چقدر اشک ریختم خدایا تو صدای منو بشنو کنجدمو حفظ کن به خودت سپردمش حالا من چطور تا 7 خرداد تحمل کنم من می دونم تو هستی می دونم برام می مونی فقط این دکترا ماماها ..... تو برگه سونو نوشته ساک بارداری داخل رحمی پس اینا چی می گن ؟؟؟؟؟؟ خدای...
9 شهريور 1393

اولین سونو گرافی

عزیزم وقتی جواب مثبت ازمایش و گرفتم چون دکتر خودم مسافرت بود رفتم پیش خانم  ماما که برام سونو نوشت منم با مادر جون رفتم سونوگرافی دکتر اعلائی و سونو انجام دادم خدایا دل تو دلم نبود اقای دکتر خیلی تبریک گفت و من تو پوست خودم نمی گنجیدم وقتی تو اتاق انتظار منتظر بودم جواب سونو برام تایپ کنن زدم زیر گریه هق هق گریه هام کل سالن و پر کرده بود خدایا شکرت باورم نیشه من دارم مادر میشم  .... بیچاره مادر جون ترسید اما خیلی زود فهمید این اشک شوق این بغض شادیه خدایا کنجدمو به خودت می سپرم حالا که منو لایق دونستی و تو دلم گذاشتیش از همه بلاها دورش کن و اونو صحیح و سالم بده بغلم آمین 16/2/93
9 شهريور 1393

انتظار

عزیز دلم سلام امیدوارم که خوب باشی گلم خیلی وقته که می خوام برات بنویسم اما حالم خوب نیست این روزا خیلی بی حال و خسته و بی رمق هستم . تو ، تو دلم داری رشد می کنی و من هنوز از سلامت تو با خبر نیستم باید 6 روز دیگه صبر کنم تا برم سونو که دکتر وجودتو تائید کنه و طپش قلب نازنینت تو ببینه نمی دونم منم می تونم بشنوم یا مه ؟؟!! قربونت برم خیلی انتظار کشیدم تا خدا تورو تو دلم گذاشت و حالا باید صبر کنم و منتظر باشم تا بیای بغلم فقط می خوام سالم باشی گل مادر . کنارم باش حالا که اومدی محکم باش ترکم نکن هنوز نمی دونم تو دخت شاه پریونی یا پسر کاکل زری شاهزاده رویاها ؟! هرچی هستی باش دخترک شیرین زبون ، پسرک قهرمان . فقط باش الان فقط سلامتی تو مهمه . هم...
9 شهريور 1393

عذرخواهی

سلام عزیز دل مادر ببخشید که وقت نمی کنم بیام وبلاگتو بنویسم اخه حالم خیلی بده اما تو دفترم می نویسم و در اولین فرصت برات وارد می کنم این روزا معده درد و حالت تهوع امانمو بریده گلم فدای سرت تو خوب باش من همه چی و تحمل می کنم دوستت دارم
17 خرداد 1393

دو روز قبل فهمیدن بارداری

عزیزم امروز عزیز جونت (مامان بابایی) از کربلا اومد براش شیرینی و کیک و مسقطی درست کردم با زن عمو جونا کلی از صبح کار کردیم خونه تمیز کردیم و ناهار و شام درست کردیم رفتیم فرودگاه دنبال عزیز جون خیلی خسته شدیم و من نمی دونستم شما تو دلمی عصر رفتیم بازار  مغازه بابایی و از دوست بابایی برات خرید کردم دختر عمو اندریا تو انتخابشون کمکم کرد امیدوارم دوستشون داشته باشی این عکس شیرینی ها :               اینم وسایل تو :   ...
23 ارديبهشت 1393

تقویم بارداری

عزیزم نیمه اسفند من و بابایی رفتیم نمایشگاه پیکو اونجا این گاه شمار و دیدم و خوشم اومدد و خریدمش برای روزی که تو امومدی تو دلم برات همه چی و بنویسم و باورم نمیشد که به این زودی اتفاق بیفته یه دونه برا نی نی خاله مبینا خریدم یه دونه هم واسه مانلی جون خاله امیدوارم خوشت بیاد گل مادر ...
23 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای کودکم می باشد